خاطرات را باید سطل سطل
از چاه زندگی بیرون کشید!
خاطرات نه سر دارند و نه ته
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند
می رسند...
گاهی وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
سردت می کنند،داغت می کنند
رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند
خاطرات تمام نمی شوند...تمامت می کنند!!
هنوز هم
پ.ن:
سالها می گذرد حادثه ها می آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
- نیاز دارم یکم تنها باشم، لطفا تنهام بزار
- باید یکم فکر کنم
- میخوام شمارمو عوض کنم!
- من دیگه اون آدم قبلی نیستم!
- میفهمی؟!
آدم باس اینطوری بمیره
دست تو دست
چهره به چهره
محبوبش!
پ.ن:
every night in my dreams
i see you
i feel you
that is how i know go on
. . .
این است اوج حقارت ما . . .
پ.ن:
من رو از آخر بازی نترسون!
بی روحیه
بی حس و حال
من چم شده
هیچ چیزی راضی و ارضا نمی کنه من رو
از هیچ چیزی لذت نمی برم
جذاب نیست برام
همه رو می خندونم شاد نگه می دارم بهشون انرژی و دلگرمی می دم و درد هاشون رو می شنوم و کمک می کنم اما نمی تونم کسی رو شریک خودم بدونم و بااون بگم
خیلی دوست دارم بشینم نگفته ها رو بنویسم اما اینجا رو خیلی ها می شناسن و هم دلم نمیاد این دامین رو رها کنم
پ.ن:
آدما وقتی می میرن چه بلایی سر حرفایی که نزدن میاد؟
احساس خیلی خیلی بدی پیدا کردم
یه جورایی میشه گفت ازشون بدم اومده...
این احساس رو دوست ندارم
اما...
پ.ن:
آقا من دوست دارم بیام اینجا فحش بدم به همه چی!
میشه نخونی اینجارو؟!