بعد از ظهری که پایان گرفت...
چه دوزخی ست شب!!
زمان ! چه بی رحمانه جاودان بودن هر چیز را نفی میکند...
پ.ن:
امشب اما
مثل هر شب نبودی
به هر حال
خیلی وقت بود مرده بودی!
دریا را عشق است
با شوخی جزر و مد هایش
که خیس میکند دامن خاطرات بی ازار را
پیاده رو های تکراری تکرار آغوش بازی های نا شیانه ماست.ما تکرار عشق های بی سرانجام کودکی و
عشق های کودکی تکرار پاکترین عشق هاست.
(آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند)
این بهترین دلیل برای مردنه!!!!!
پ.ن:
برشت،چخوف،چه گوارا،مارکسیسم،سکیولاریسم ....
به من چه که اینا چی گفتن!
بزرگترین دغدغه ی این روزهای من تویی!
او را برد.
می نشینم...!
می نشینم تا سیلی دیگر...
شاید!
این حکم است
تو به من دل بستی
این فرض است
این معادله حل شدنی نیست...!!!
هر کسی از ته دل داد نزده خدایا به دادم برس
پ.ن:
فرق داره
درد داره
سختی داره
+داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست!