یک جنین

مغز نوشته های یک جنین

یک جنین

مغز نوشته های یک جنین

آخرین نظرات

۴۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

این یه سری حرفایی که نمیشه زد رو

کجا میشه زد اونوخ؟!

همه حرفهای ما جدیدا مگو شده!!

یه بابالنگ دراز که واسش بنویسم...!
آی زمونه!

بیا بیخیال ما شو!

دیگه تهمونده هاشه . . .

الحمدلله

گرفتار یارم!


روز اول دانشگاه

فکر کنم 4 مهر بود!

کلاس دوم، اصول کامپیوتر 1

کلاس پر شده بود و ما 7-8 تا پسر مونده بودیم! البته من برای خودم یه جایی پیدا کردم اون ته کلاس، استاد که اومد 2-3 تا دختر هم باهاش اومدن تو کلاس، جا نبود!!

استاد خیلی ریلکس منو بلند کرد و گفت پسرا برن ساعت بعدی بیان تو! ما هم که خر!! بلند شدیم رفتیم بیرون و البته دیگه سر کلاسش نرفتم!
اون ترم با 12 پاس کردم درسشو. . . یعنی پاسی داد بهم!

ترم 3 ساختمان داده ها داشتم با همون استاده! طبق ذهنیت ترم یک اصلا سر کلاسش نرفتم!
اون ترم با 12 پاس کردم ساختمان داده رو!

داشتم الان فرک میکردم که اگر همه استادام اینطوری بودن یا مثلا همه درسام با همین استاد بود الان معدلم 12 بود و همش هم پاس میشد خیلی راحت بدون اینکه برم کلاس!!!

:دی

سوز!

ببخشید آتیش دارید؟

- آتیش که نه! سوز دل بدم خدمتتون؟

مضحک!

یه سری آدما هستن که تو اولین برخورد میگن من با همه فرق دارم!

حرف مفت میزنن هیچ خری نیستن!

عمه!

-همه ی این کارارو خودت انجام دادی؟!

نه عمت اومده انجام داده رفته!

والا!!

پ.ن:

در اوج عصبانیت؛ مسئول روابط عمومی سازمان سوال کرد که این جواب رو گرفت!

فکر کن!

مبهم!

رفتم سوئیچ شبکه رو تحویل بدم!

خانومه زنگ زده به رئیسش میگه " ســــــــلام مهندس؛ یه آقایی یه سوئیچ بغل کرده آورده اینجا میخواد تحویل بده چیکار کنم؟!"

آخر مکالمش هم میگه " خدافظ "!

حالا شما بخونید با یه لحن کشدار خفن!

ما همچنان فکمون به زمین چسبیده!

همینطوری الکی!

:دی

فنا

وقتی وبلاگ نویسی دیگر نمی نویسد یعنی به فنا رفته است!