دلم جز هوایت هوایی ندارد ، لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز وقنوتم ، بدون ولایت صفایی ندارد
دلی که نشد خانه یاس نرگس ، خراب است و ویران ، بهایی ندارد
مرا در کمندت بیفکن که دیگر ، گرفتار عشقت رهایی ندارد
خوشا آنکه غیر از ظهورت نگارا، شب قدر دیگر دعایی ندارد
ید اللی و حق به جز دست مشگل گشای تو مشگل گشایی ندارد
غلام توام از ازل تا قیامت ، که این بندگی انتهایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم، که این زندگانی وفایی ندارد
نگارا نگاهی که جز نوش لعلت ، دل زخم خورده دوایی ندارد
بیا تا نمردم به فکر دوا باش، به فکر علاج دل بی نوا باش
کریما ، رحیما، رئوفا ، عطوفا، نگارا ، بهارا،
بیا جان مولا ،بیا جان زهرا ، بیا جان زینب ، بیا جان سقا
سحر خیز مکه ، سحر خیز کوفه ، سحر خیز مشهد، سحر خیز کرب و بلا و مدینه
سحر یاد ما باش ...
سحر یاد ما باش...
و خش خش تنهایی ...
در انزوای روح ِ خیس خورده ام ،
آرامش ِ ذهنم را می جَود آرام آرام ...