یک جنین

مغز نوشته های یک جنین

یک جنین

مغز نوشته های یک جنین

آخرین نظرات

بایگانی مطالب

غروب جمعه

سنگ تمام می گذارد

برای دلتنگی هایم ...

به باد آنان که بودند ...

راه می رفتند

می خندیدند

به یاد آنان که خاطره داشتند

که خاطره ساز یودند ...

هیچ وقت برای بالا کشیدن خود

کسی را پایین نکشید!

زمان!

زمان در ما پیر می شود

و تمام غذاهایمان

بی عشق سرو می شوند ...

روزشمار نمیخواهند جمعه ها

دلتنگی

وقت شناس است ...

من گریبان چاکم از یکروز هجران وای اگر

تا ابد کوته بماند دستم از دامان او


پ.ن:

گریز، اصل زندگی‌ست
گریز از هر آن‌چه که اجبار را توجیه می‌کند...

*نادر ابراهیمی ...

آی پی ت رو میبینم تو بازدید کننده ها

امیدوار تر می شم!

الان فقط امیدوارم فهمیده باشی!

شناخته باشی!

همین!!

هر روز حسم تازه تر میشه

غرق تو میشم بلکه دریا شم

و خدایی که تو را به من میدهد ...

میدهد؟