نمیدانم من واقعی کیست؟
کسی که در این وبلاگ زندگی میکند یا کسی که این وبلاگ را مینویسد تضادهایمان، آرزوهایمان و رفتارهایمان آخر یکی نیست... با هم اختلاف سلیقه داریم از خودم میپرسد که واقعا کیستی، خودم هم نمیدانم... پ.ن: خیلیها وبلاگ مینویسند که دیگری حرفهایشان را بشنود، منظورشان را بفهمد! تعداد کمی هم هستند که مینویسند چون احساس میکنند باید بنویسند نمیخواهند کسی حرفشان را بشنود و اگر کسی شنید منظورشان را بفهمد... |
مخاطب خاص دارد!
دقیقا دیشب داشتم یک سری از خاطرات رو حذف میکردم! کلی یادت افتادم خندیدم داستان سر اون اوایل بود و اینکه من چقدر چرندیات می نوشتم اینجا ، کل کل هم زیاد بود البت! خلاصش میشه اینکه حالمان خوب است غم و غصه هم زیاد میخوریم اما چون کاری نمیتونیم کنیم سعی میکنیم لذت ببریم! همه چی هم آرومه و اینا! پ.ن: نه! رفتی بعد از این همه وقت اومدی اینجا که چی؟! طرف زده برجکمون رو چند ماه پیش پرونده بعد حال میپرسه! مملکته داریم؟ |
درد که هیچی
کلی هزینه مونده رو دستم! اصلا تو که نیستی همه ی درد هام پر هزینه می شن! |
عاقبت یک جایی ،یک وقتی، دلت اهلی یک نفر می شود ... |
اصن بعضی وختا یه آدمایی پیدا میشن که در مقابلشون به گفتن این جمله اکتفا میکنی و اون جمله اینه : صد رحمت به خر خر من ز فرط خستگی نای عرعر نداره!! |
اصلا زندگی یعنی پشم!
اونم چه پشمی . . . . |
کاش کسی میفهمید که وقت دلتنگی. . . وزن یک آه چقدر سنگین است!!! پ.ن: تو هیچ! |
کمی
خیال پرواز در اوج بی نهایت سقف چشمانت را میخواهم! |
چشم هایی غمگین
دست هایی خالی دلی پر ... |
بهترین شبکه ی زنجیره ی صدا که میشه بست برای هیئت صدای پینگ پونگیه ! یعنی میترکونه ها!! پ.ن: فقط 2 روز ... |