تو !
انگار نه انگار ...
کاری از من بر نمی آید
جز عاشقی ...
نه سقط می شود
جنین دوست داشتنت در من ...
من که تو خودشونم اینطور باهام برخورد میکنن! وای به حال غریبه ها!
حق دارن دلخور باشن و کینه ای ...
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود
خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود
جواب ناله ی ما را نمی دهد “دلبر”
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود
شنیده ام که از این حرف، یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود
مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من دوا نشود
دیگه نمی خوام ...