حتی با اینکه این جدیده خیلی خفن تره!
ماااااماااااااااان :((
اه!
آخه اینم شد راه و رسم زندگی کردن؟!
خدایا کی میشه یکی بزنه تو گوشم
بگه همه اینایی که تو این 2-3 سال دیدی و شنیدی
فقط یه کابوس بوده؟!
فاصله فقط به اندازه ی یک نفس
پر از حس به آغوش کشیدن
اما نه . . .
اینطور لذت بخش تر است!
پ.ن:
هوس بازی هم باشد باید نوآوری داشت!
باید لذت برد از لذت بردن . . .
تو دلم گفتم نه! اینم نیست!!
اما الان بعد از این همه وقت که ندیدمش
به این نتیجه رسیدم که
نه! اون خودش بود!!
شایدم نبود!
پ.ن:
من هنوز تو خاطره ی اون روز بارونیه موندم!
خدایا این پاییز تهران چرا اینطوریه!
در خواستی داشتم
می شود این کارد را بیشتر از این فشار ندهید؟
به خدا رسیده به استخوان!
اسنادش هم موجود است
به جان شما!
پ.ن:
داستان عجیبی ست
این درخواست های مکرر دلم
برای داشتن تو!
سهم من از تو
یک تجربه ی کوچک دیگر تو نیست؟
عجب منگنه ای!
کمتر فشار بده لطفا . . .
پ.ن:
کار از استخوان گذشته ، گوشت تنمان در حال له شدن است!
دقیقا دیشب داشتم یک سری از خاطرات رو حذف میکردم!
کلی یادت افتادم خندیدم
داستان سر اون اوایل بود و اینکه من چقدر چرندیات می نوشتم اینجا ، کل کل هم زیاد بود البت!
خلاصش میشه اینکه
حالمان خوب است
غم و غصه هم زیاد میخوریم
اما چون کاری نمیتونیم کنیم سعی میکنیم لذت ببریم!
همه چی هم آرومه و اینا!
پ.ن:
نه! رفتی بعد از این همه وقت اومدی اینجا که چی؟!
طرف زده برجکمون رو چند ماه پیش پرونده بعد حال میپرسه!
مملکته داریم؟
پ.ن:
دوستت دارم !